یحیی الارض بعد موتها

من صدای دخترکی هستم

که درست زبان باز نکرده شهادتین میخواند!

همان نگاهی ام

که اشک شد،خیره ماند روی دزدِ کودکانه هاش...

ترسی هستم

که تکرار میشود هر ثانیه...

بغضی ام 

که خون میشود،میجهد از گلوی دخترک...

من لالایی هرشبِ عروسکی هستم 

که به خاک سپرد مادرش را....یتیم شد عروسک!

من تنهاییِ کوچه های خالی از صدای کودکم...

من همان گلوله ام که یک سحر میدرد گلوی قاتل دخترک را...

من یمنی ام...!

دستِ علمدار 

گلوی حرامزاده ها را

فشار میداد...

دست و پا زدند

نتیجه اش شد

خفگیِ بیشتر!

پ.ن: حذف شد/

 

یمن هم

قصد قربت کرده

تقبل الله!

پ.ن: آمده اند سلام اویس را به مدینه برسانند!

شور شد

آبِ همه ی چاه های دنیا

از وقتی بانوی آب رفت...

پ.ن: مهریه ات اشک های ساقی بود...؟

قدم که میگذاری

حاضری قسم بخوری

کربلا همینجاست...

کم می آوری دربرابر هجوم این حجمِ نور...از پا می افتی...

کاش جای پا,قلب دیگری داشتی برای درکِ این احساس...

و دلت میخواهد وجودت تماماً "احساس" شود...

پ.ن: فردا عازمِ راهِ نور هستیم ان شاءالله...به شرطِ لیاقت دعاگو خواهم بود...

عرض معذرت

مدتی نبودم ,

هستم

و خواهم بود ان شاءالله...

پ.ن:التماس دعا.

لیاقت زیارت ندارم

قبول

لااقل

به لایقانش بگو

ملاحظه کنند...

پ.ن: سوخت این دل.

آبگوشت ها هم

گاهی 

یک وجب روغن رویشان هست

بستگی به ظرافت آشپز دارد.

پ.ن: +

مسقط

محل سقوط شما خواهد بود

اگر 

تنها یک لبخند

بیهوده خرج شود.

پ.ن: امروز 16 محرم...هنوز داغدارِ "عباس" هستیم.

مدتی هست

دچارِ قساوت قلم شده ام

التماس دعا.

پ.ن: رب اشرح لی قلمی...

< برگرفته شده از صدای نور