- ۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۴۷
- ۱ نظر
حرفی
اشکی
یا شاید نفسی
قصد جانم را کرده
کربلا میخواهد از من...
پ.ن :دلم گیر است,یا دلگیرم؟نمیدانم
یک آسمان
حرف دارم
اما
آلودگیِ هوا خفه شان کرده.
پ.ن :حرف که خفه شود بغض خفه میکند...
نمک گیرت شدم
بی سر و پاها آداب میهمانی نمیدانند
میخواستی دعوت نکنی...
پ.ن: 1 ساعت و 23 دقیقه تا پایان میهمانی...
دل باختی به حسین
دست باختی برای فرزندانش
چه برادر دست و دلبازی...
پ.ن: همین چیز ها را دیدند انگشت و انگشتر باهم بردند...
عذاب وجدان گرفته
نیل
کاش با عصای موسی تبانی کرده بود.
پ.ن: یک صهیونیستِ خوب,صهیونیستِ مرده است...
روضه ی سه ساله میخواند
هر ثانیه
وجب به وجبِ خاکت
پ.ن: داغی بر دل مایی, پاره ی تن اسلام...
شرافت همان روزی مرد
که ساختمان سازمان ملل
در "نیویورک" بنا شد.
پ.ن: ندارد.
واژه هایم تمام شد
وقتی اشک هایت
قلب هیچ مدعی حقوق بشری را به درد نیاورد
کاش حداقل طرفداران محیط زیست
به آلودگی بمب های شیمیایی اعتراض میکردند...
پ.ن: واژه که تمام بشود بغض گلویت را آنقدر میفشارد و میفشارد که کم می آوری...