- ۲۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۹
- ۴ نظر
میشونی؟
ندایِ "رستگاریِ" پدری
کم کم به گوش میرسد
و ندای بی پدریِ
امتی
پ.ن:...
میشونی؟
ندایِ "رستگاریِ" پدری
کم کم به گوش میرسد
و ندای بی پدریِ
امتی
پ.ن:...
گلوله ریخت
زیتون ها ریختند
زمین را شخم زد
مهیا کرد
برای
رویشی نیرومند تر...
پ.ن:اللهم عجل لولیک الفرج
خواستم سنگ هایم را
با خودم وا بکنم
دیدم سنگ بزرگ
نشانه ی نزدن است.
پ.ن: خدایا خسته م از خودم...
راستش را بگو
روزه ات را
کدام سفارت خانه افطار کردی
آنروز که نام خدا را
آنطور بی پروا
بر زبان راندی...
پ.ن: والله، بالله، تالله سالهای 84 تا 92 گذشت و دیگر تکرار نخواهد شد.
انگار
کله ی گنجشکانِ کودکانِ
سوری و عراقی را
بریده اند...
پ.ن: روزه ی بی افطار نگرفته ام تاحالا.
وقتی
موهایت را به باد سپردی
"آزادی یواشکی" ات
رسوایی علنی شد...
پ.ن: اوج حیا این است که آدمى از خودش حیا کند./امام علی علیه السلام
آب میشوم
وقتی
ارحم الراحمین بودنت را
به رخم میکشی.
پ.ن: عجب صبری داری خدا...!
باید به جای "جمره"
"رمی نفس" میکردند
حاجیان
پ.ن: الهی العفو...
چشم هایم
روزه ی اشک گرفته اند
از آنروز
که دلم
اسپند شد برای بدرقه ات...
پ.ن: عجب مصیبتی ست نتوانی یک دل سیر گریه کنی...